جدول جو
جدول جو

معنی فراخ سخنی - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ سخنی
پرگویی، بیهوده گویی
تصویری از فراخ سخنی
تصویر فراخ سخنی
فرهنگ فارسی عمید
فراخ سخنی
(فَ سُ خَ)
پرگویی: بنده حد ادب نگاه میدارد در این فراخ سخنی اما چاره نیست. (تاریخ بیهقی). رجوع به فراخ سخن شود
لغت نامه دهخدا
فراخ سخنی
پرگویی و بیهوده گویی
تصویری از فراخ سخنی
تصویر فراخ سخنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ سالی
تصویر فراخ سالی
فراوانی و ارزانی خواربار در سال
فرهنگ فارسی عمید
(فَ سُ خَ)
پرگوی و بی صرفه گوی. (آنندراج). بسیارگوی. مکثار. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرچه برحق بود فراخ سخن
حمل دعویش بر محال کنند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پرگوی و بیهوده گوی مکثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ سالی
تصویر فراخ سالی
فراوانی غلات و اجناس در ظرف سال مقابل تنگ سالی قحط سالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهنی
تصویر فراخ دهنی
دارای دهنی گشاد بودن، پر گویی و بیهوده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
((~. سُ خَ))
پرحرف، پرسخن
فرهنگ فارسی معین